- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
شیعه را انفاسِ تو غرقِ سعادت میکند «جامعه»هر عاشقی را با ولایت میکند «جامعه» یعنی که مجموعِ زیارتنامهها ما که نه! صاحب زمان آن را قرائت میکند معـرفـت آمـوخـتم در مکـتبِ الـفاظِ تو نامِ زیـبـایِ تو دنـیـا را هـدایت میکـند واژهها در محضرت سر را فرود آوردهاند جملهها در پیشت احساسِ حقارت میکند «یا علی ابن محمّد» دهـمین آئـیـنه دار زیرِ چترِ مهرِ تو سائل سـیادت میکند زادۀ بابُ الحـوائج، جـانِ بابایت جـواد نـوکـرت دارد تـمّـنـایِ رفـاقت میکـند یک براتِ سامرا میچسبد ای ابنُ الکرم بار را بسته گـدا، قـصدِ زیارت میکند تا به کی دلواپسی تا کی خُماری؟ لطف کن با زبـان بـیزبـانی دل شـکـایت میکند کی رسم بر مرقدِ شش گوشهات در سامرا لطف و الطاف شما آخر عـنایت میکند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
مـن گـدای آسـتـان بــوس امـام هــادیـم منصب شاهانه دارم چون غـلام هادیم نام نیکویش نـقیّ و کـنـیۀ او بوالحسن روح کوثر او بود من مست جام هادیم نـوگـل باغ سـمـانـه در زمـانـه نامدار والـه اجـلال و مـفــتـون مـقـام هـادیـم عشق می ورزند بر او شیعیان اهلبیت من فـدای عـاشـقـان حـق مـرام هـادیم اوست باب عسکری پور تقی سبط رضا خاکـسـار درگـه ذوالاحـتــرام هــادیـم از چهل بیش است و از پنجاه کم او را حیات خونجـگـر از حـسرت و آه مدام هادیم مولدش شهر حجاز و مدفنش در سامره دست ما کوتاه و محروم از سلام هادیم کرد مسمومش عدو در سوّم ماه رجب داغـدار از دل چو لعـل نـیـلـفـام هادیم ای کلامی بشنو از دلبند او صاحب زمان با فـغـان گـوید به فـکـر انـتـقـام هادیم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
تا روی به کـشتی نجات آوردیم امیـد به سـاحـل نـجـات آوردیـم ✦✦✦✦✦✦
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
شهر مدیـنه غـرق شـادى بود آن شب آکـنـده از بـانـگ مـنـادى بود آن شب آن شب قلم، شمشیر خود را تیز میکرد پـیـمـانـه انـدیـشـه را لـبـریـز میکـرد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
صحبت از عاشقی و عشق جگر میخواهد دم زدن از لب معشوق شِکر میخواهد بال در بال مَلِک دور مَلَک چرخ زدن نظر حضرت حق، همّت پَر میخواهد به هـواخواهی از یـار، عـلـمدار شدن سینهای همچو ابالفضل سپر میخواهد
: امتیاز
|
مدح امام محمد باقر علیه السلام
معلوم شد می از هیجان دور بوده است دور از لبت مكدر و مخمور بوده است ایـن آفــتــابِ در پـی تـحــقـیــق، آمــده در بُعـدِ نـاشـناخـتـهات كـور بوده است حتی تحـیـری كه بدست تو میشكـافت از جایگـاه حاجت خود دور بوده است مردی كه با لبش، دَمِ شمشیر را شكافت در پـنجـۀ مناظـره محـصور بوده است چشمان تو كه كشف شدند، آسمان نوشت خورشید هم شعاعی از انگور بوده است در سـســتـی مــداوم دار الـخــلافـههـا پلكت به حل مسئله مشهـور بوده است طوری زمین به جاذبه ات، خیره مانده بود انگار، محوِ آتشی از (طور) بوده است وقتی كه علم،صورت خود را در آب دید باور نداشت هـالهای از نور بوده است معـلـوم شد برای به معـراج خـوانـدنت هر شب هـزار آیـنه مـأمـور بوده است مـولا! قــلـم ســـوادِ ثـنـایـت نـداشــتــه! این شعر هم ز وصف تو معذور بوده است یك عمر، لب به نام تو وا كـردهام ولی از من هـمین مـقدمه، مقـدور بوده است
: امتیاز
|
مدح امام محمد باقر علیه السلام
باطنش هر لحظه در روی محمّد ظاهر است در امام غایب این عصر،علمش حاضر است مادر از نسل حسن، بابایش از نسل حسین خلقـتی اینگونه در بین خلایق نادر است هرکسی او را زیارت کرده باشد در بقیع؛ هم علی و هم حسین و هم حسن را زائر است عقل کلهای جهان فهمیدهاند این راز را چارۀ آنچه نـمیفـهـمـند قـال الباقـر است بـا احــادیـثـش دلِ آشــوب من آرام شــد از تخصص های او تاثیر روی کافر است از رقیه هرکه بیـتی گفت بیـتـش میدهد این قلم، این گود، بسم الله هرکس شاعر است
: امتیاز
|
مدح امام محمد باقر علیه السلام
شبیه نور؛ بیپایان خصالِ حضرتِ باقر قلم شرمنده شد از وصف حالِ حضرتِ باقر چه خورشیدانه روشن کرد تکلیف خلایق را احادیث گوهر بار و زلالِ حضرتِ باقر تمام تار و پودم میشود ایمان! اگر باشد؛ به دور گردنم یک لحظه شالِ حضرتِ باقر ولی الله الاعظم کیست؟ میگویم: علیٌ حق که جز این نیست در محشر، سؤالِ حضرتِ باقر شنیدم مادرش بنتُ الحسن بود و از آن اول کرَم شد راه و رسم و شد روالِ حضرتِ باقر شکافنده ست! یعنی روبرویش علم زانو زد اصول و فقه و عرفان شد حلالِ حضرتِ باقر نگاهم، نیّـتم، جانم فـدایش که برای من؛ فدا شد ماه و سال و جان و مالِ حضرتِ باقر مبادا جایِ شاگردی که عالِم باشد و عامل شوم با کوهی از عصیان وبالِ حضرتِ باقر
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام
ای ولــیّالــلـه داور، الــســلام ای سـلامت از پـیـمبر، الـسلام حـجّـت خـلاق اکـبــر، الـسـلام زادۀ زهــرای اطـهـر، الـسـلام الــسـلام ای بــاقــر آل رســول چـارمـین فرزند زهـرای بتول ای نـبـی بـر تو فـرستاده سلام وی به زینالـعـابدین، ماه تـمام هفتمین معصومی و پنجـم امام مکتبت تا صبح محشر، مستدام تیغ نطقت میشکافـد، عـلـم را روح میبخشد مرامت، حلم را ای ســـلام ذات حــــیّ داورت بر تو و نطق فـضیلتپـرورت علم آرد سـجـده بر خاک درت حلم گردیده است بر دور سرت نسل نوری هم ز باب و هم ز مام خود امام و مادرت بنـت الامام کـیـستـی ای آیت سـرّ و عـلن؟ تو هم از نسل حسینی، هم حسن تـو امـامت را روانـی در بـدن ای ولایـت را چــراغ انـجـمـن عـلم تو، عـلـم خـداونـد جـلـیـل وحی باشد بر لبت بیجـبـرئیل از درخـت عـلـم، بَـر داریـم ما وز تو صد دریا گهـر داریم ما بـس حـدیـث مـعـتـبـر داریم ما از شـما کی دست بـرداریم ما؟ یابن زهـرا سر بـرآور بـاز هم «جابر جُعفی» بـپـرور باز هم یابن زهرا گرچه با بغض تمام حرمتت گردید پامـال «هشام» بر تـنت آزار آمد صبح و شـام تـو امامـی، تـو امامی، تو امام نور از هر سو که خیزد، دیدنی است چهرۀ خورشید کی پوشیدنی است؟ تـو خـزانِ بـاغ زهــرا دیـدهای تو تن بیسر به صحرا دیدهای گـردن مـجـروح بــابـا دیـدهای بـر فـراز نـیزه سرهـا دیـدهای کاش میدیدم چه آمد بر سرت یا چه کرده کعب نی با پیکرت؟ تو چهل منـزل اسارت دیـدهای از ستمکاران جسـارت دیدهای خود عزیزی و حقارت دیدهای تشنگی و قتل و غارت دیدهای چار ساله، کـوه مـاتـم بُـردهای مثل عـمـه، تـازیـانه خوردهای شـام بـود و مجـلس شـوم یـزید چشم تو چوب و لب خشکیده دید گه سکینه ناله از دل میکـشید گاه زینب جامـه بـر پیکر درید چشم بر رگهای خونین دوختی سـوختی و سـوخـتی و سوختی ای دل شـیـعـه چـراغ تــربـتت دیـدههـا دریای اشک غـربـتت سالـهـا بـر دوش کـوه محـنـتت روز و شب پامال میشد حرمتت ظلم دیـدی در عیان و در خـفا تـا شـدی مسمـوم از زهـر جفا ای به جانت از عدو رنج و عذاب هم به طفلی، هم به پیری، هم شباب قلبت از زهـر ستـم گردیـد آب قبــر بـیزوّار تــو، در آفتــاب وسعت صحن تو مُلک عالم است لالۀ قبر تو اشک «میثم» است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
هـلال ماه رجب! نـاز کن بـه ماه تمام ز یـازده مـه دیگـر تو را سـلام سلام ولادت دو مــحـمـد، ولادت دو عــلـی کدام ماه، چنینش سعادت است و مقام؟
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
اوّلِ ماهِ رجـب، شـوکـتمـان پـایـنـده بـا قـدوم تـو شـده دولـتمـان پـایـنـده روزِ میلاد تو نعمت همه جا گـسترده و پس ازین شده است نعمتمان پاینده پـنـجـمـین آیـۀ تـوحـیـد عـجـب آقـایی بـا کـلامِ تـو شـده عـزّتمـان پـایـنـده باقری، بـحـرِ شکافـنـدۀ عـلمی نوری در پـنـاهـت هـمۀ قـیـمـتمـان پایـنـده »پنجمین بیت به انفاسِ شما میبالد« آمـدی آمـدنت عـشرتِ ما کـامل کـرد نـَفَـسِ قـدسیِ تو هـیـبتِ ما کامل کرد بـاقـر عــلـمِ نـبــوّت چـقــدر مـوّاجـی گفتههای تو همه صحبتِ ما کامل کرد رو به تو مثل گدا زار و پریشان بودیم کرم و بخششِ تو حیرتِ ما کامل کرد ما کجـا گـفـتـنِ از مـدح و ثـنـایت آقا آمـدی آمـدنت مـدحـتِ ما کـامـل کرد پنجمین بیت بنامِ تو رقم خواهد خورد مـطلعِ ماهِ رجب از کرمت لطفی کن از همان سفرۀ پُر از نِعمَت لطفی کن نامهام پُر شده از جرم و خطا مولا جان حضرت مهر و وفا با قلمت لطفی کن مثل یک مُردهای افـتادهام از پا بـنگر ای مسیحایِ محمّد به دمت لطـفی کن گرچه در خاکِ بقیع قبر و مزارت خاکی ست بهـر دیـدارِ حـریم حـرمت لطـفی کن »پنجمین بیت به شوقِ تو صفا مییابد«
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
دخـتـرِ شیـر خـدا جـلـوۀ حـیـدر دارد مثلِ«زینب»بخدا هـیبتِ صفـدر دارد غــرّش اش مـثـلِ پـدر آیـنـۀ وجـه الله بیسبب نیست چنین رزمِ دلاور دارد ارث ها بُرده ز مادر نَفَس اش زهرایی رزقِ بیحدّ وحساب از سوی کوثر دارد خطبههایش همه کوتاه ولی جانسوزند هرکجا پای نهد شورشِ محـشر دارد » زینبِ دوّمِ » مولاست، پُر از پویایی اسـداللهِ جـهـان زیـنـت و زیـور دارد اُمِّ کــلـثــوم بُــود اُمِّ شــرف، اُمِّ وفـــا صحبت از مدحتِ او رحمتِ دیگر دارد در اسارت به سر و سینه زد و نالان شد بس که در سینۀ خود داغِ بـرادر دارد شانه در شانۀ زینب همه جا غوغا کرد بس که بانوی جهان، اِرق به خواهر دارد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
دیار عشق و جنون پُر ز آه مظلوم است روایت غمشان صد کتاب منظوم است هر آنچه کـربـبلا بر سر حـسـین آورد حـکـایت دل پـر خـون اُمِّ کـلـثـوم است شریعـه بسـتـه شد و آب شد دگر نایاب علی اصغر شیرخوار از چه محکوم است یکی فتاده به هامون ز خاک و خون غلطان یکی اسیر و پریشان، ز یار محروم است اگـر چه زیـنـب ثـانـی بود ولی او هـم همیشه در کـنف ظل چهار معصوم است نصیب زینب و تو شد فراغ و خون جگری گواه صبـر شـمـا ذات حَیّ قـیّـوم است تو دخت شیر خدایی تو شیر زن هستی عـنـاد با اسـد الله چـقـدر مـرسـوم است تو خطبه خواندی اگر در رثای مظلومان کلام نافـذ تو هم به گریه مخـتـوم است به شام و کوفه اسیران حـقـیر گـردیدند چـقـدر شام بلا نامبـارک و شـوم است کسی که نـسـبت پـیـوند با حـرامـی داد نفاق و دشمنی او هـمیشه معـلـوم است نگـشـته بـوتـۀ خاری هـنـوز لایـق گـل نصیب هرزه فقط میوههای زَقّوم است تو و سکینه به باب الصغـیر سوریهاید مـزارتان حـرم دو فـقـیـد مغـموم است تو عین صبر جمیلی تو زین اَب هستی که حسرت تو فقط بوسهای ز حلقوم است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
از روز اوّل در کـنـار خـواهـرش بود آئـیـنـهدار حُـسن و صبـر مـادرش بود با روضههای مـادر خود گریه میکرد هــمــراه بـابــا تــا وداع آخــرش بــود پاره جگـرهای حسن را دیـد در تـشت او مـادرانه هر کجـا دور و بـرش بود از مکه زد بیرون به هـمراه حسیـنـش تا کـربـلا مـردانه جـزو لـشگـرش بود یک غصه در دل داشت قـربانی ندارد این غـم شـبـیـه درد، داغ دیگـرش بود بـاب الـحـوائـج گـفـت من قـربـانی تـو او مثل عبدی کربلا در محضرش بود سقا که پـرپـر شد قـدش یکباره خم شد در هـر نـفـس یاد عـزیـز پرپـرش بود اُمُّ الــبــکـا شُــد اُمِّ کـلــثــوم از غــم او تـنها انـیـس حـضرتش چـشم ترش بود شش ماه بعد از کربلا از غصه دق کرد بـانـو شـهــیــد روضـۀ آب آورش بـود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
از اینکه دختر شیر است و خواهر شیر است بدیهی است بیانـش شبیه شمـشیر است برای شیرزن عصر خود شدن کافیست همین که خون علی در رگش سرازیر است ظهور دیگری از فـاطمه ست وقتی که مقـابـلـش همۀ فـتـنـهها زمین گـیر است محـال بوده که با کـفـر هـمنـشـین باشد کـسـی که آیـنـۀ آیـههـای تطهـیـر است اگـر اسـیـر خـطـابـش کـنـم زبـانـم لال که شیر شیر بماند اگر به زنجیر است هزار داغ به جانش نشست در یک روز عجیب نیست اگر در جوانیاش پیر است برای از نفس افـتادنش همین کافی ست که روبروش سری روی نیزه تصویر است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
اگر که از جـلواتش نقـاب بر میداشت از آن حقیقت نوری حجاب بر میداشت غبار از سر سجادهاش که بر میخواست سـتـاره از قـدمش آفـتـاب بر میداشت
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
تا به دنـیا آمدی دنیا دلیـلـش را شناخت از خودش دنیا به دست آورد یک دنیا شناخت چون تسلط داشت هی چرخید دورت روز و شب گر تو را نشناخت دنیا، ماه از بالا شناخت آسمان نشناخت سر از پا و روی خاک ریخت خاک اما زیر پات افتاد و سر از پا شناخت بیگمان در قاب قوسین دو تا ابروی تو خویش را هر شب رسول الله اَوْ اَدْنیٰ شناخت سجده بر نامش اگر واجب شود بیربط نیست شیعه در واقع خدا را نیز با زهرا شناخت قـدر میدانم مُحِبَّـش هـستم اما بیگـمان قدر زهرا را در این عالم فقط مولا شناخت بینگاه لطف تو میریزد از هم جان من گاه دارد قطرهای از خویش یک دریا شناخت توی جنّت هم گـدایت میشوم زیرا گـدا عرض حاجت کرد صاحبخانه را هرجا شناخت حتم دارم روز محشر هم تو فرمان میدهی من به تو ایمان کامل دارم اما با شناخت تو شب قدری و پنهان بودهای آنقدر که زینبت حتی تو را در ظهر عاشورا شناخت زینبت از پـای درس کـوچه آمد کـربلا آن همه سرهای بر نی را اگر زیبا شناخت
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
بگو به بلبل خوش خوان بخوان ترانه که دیگر دمیده زهـرۀ زهـرا رسیـده یاس معـطر به وصف او چه توان گفت زانکه لا یتناهی ست که مدح او که نتوان کرد غیر خالق اکبر جلیلهای که دو عالم منوّر است به نورش حـمـیدهای که بود پا به سر تجـلّی داور دو چشم شور حسودان نخواست تا ببیند میـان دست خـدیـجـه نـزول آیـۀ کـوثـر که اوست علت خلقت که اوست علت رحمت که اوست فاطمه، صدیقه، اوست جان پیمبر زمین به زیر قدومش نبود لایق و درخور بهشت خاک قـدومش شدست سر تا سر چه بـانـویی که بود آیـنـه تـمامِ عـلی را چه دختری که پدر را شده ست حضرت مادر اگر نبود عـلی او نـداشت مثـل و مثالی نبود در خور او کس به غیر حضرت حیدر کریـمهای که کـریمان عـالمـند اسیـرش ستـودهای که نـباشد به او ز جـاه بـرابر عفیفهای که به عفّت چو او ندیده دو عالم نجیبهای که بود بر زنان ملیکه و سرور نه آبهای دو عـالم، به مهر او شده نامی تمام عـالـم امکان به راه اوست مسخّـر زنی که همچو حسن آورد کریم کریمان زنی که مثل حسیـنـش نزاده مادر دیگر زنی که دامن او پـرورانده زینب کبری زنی که دامن مهرش شده ست عاطفه پرور زنی که در همه عالم علی علی ست کلامش زنی که گفت به عالم علیست بر همه رهبر که اوست حجّت داور علی الحجج به دو عالم که اوست جان نبی و که اوست از همه برتر هرآنکه هست محبّش بگو عزیز جهان است هر آنکه دشمن او شد بگو به او هوالأبتر و کیست او که به راه امام خویش دهد جان شهیدهای که شهادت به یمن اوست مطهر دخـیل رشتۀ چادر نماز اوست دو دستم مگر که شامل لطفش شوم میانۀ محشر
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
خُـرَّم آنـروز که اقـبـال به ما یـار شود این دل بیخبر از غـیب خـبردار شود ای دل انگار زمان اَرنی گفـتن توست لَـن تَـرانی نـگـذاریـم که تـکـرار شـود شب شب گفتن یا نور و یا قدّوس است تا سحـر نـورٌ عـلی نـور مـددکار شود سِرِّ محرم شدنت جز نظر رحمت نیست سیـنـۀ فـاطـمـیـون محـرم اسـرار شود عــبـد مـحـبـوبـۀ ذات ازلـی بــایـد شـد بـنـدۀ اوسـت که از زمـرۀ ابـرار شود به کجا سِیر کنی! علت هستی زهراست کیست عاشق! که به این نام گرفتار شود آنکه بـر معـرفت سـورۀ کـوثـر بـرسد در حـقـیقـت به هـمه آل پـیـمـبـر برسد ما همه قطره و زهراست که اقیانوس است ای خوش آن بنده که با نور خدا مأنوس است فاطمه بانوی سجاده نـشین سحـر است گریۀ فاطمه نزدیک سحر ملموس است بـینِ سـجـاده سحـرها که قـدم بـگـذارد خاک محراب به خاک قدمش پابوس است هـیچـگـاه این همه الله پرسـتـش نـشود این نمازی است که ابلیس از آن مأیوس است تا دعا کرد به همسایه، به ما فیض رسید مستجاب است دعایی که به یا قدّوس است این چه ذکری است که همتای علی میگوید یا علی گوید و یا فاطمه اش معکوس است مادر خلقـت و هم مادر بابا زهـراست سایهاش بر سرِ ما، مادریاش محسوس است حُبّ زهراست که صد مرحله فریاد رس است دشمن فاطمه در آتش کین محبوس است شب زهراست، دلِ ما ز شعف مالامال باز کردند ملائک به سوی ما پر و بال آنکه اوصاف خدا را به خدا تمثیل است سایبان حـرمش بال و پر جـبریل است محضرش مهبط وحی است و علی کاتب اوست مصحفش بر همه آیات خدا تأویل است آنکه در سـفـرۀ او مائـده آید ز بهـشت سائل پشت درش حضرت میکائیل است بخششی داشت که آغاز شب زندگیاش همسرش گفت کرامات تو بیتعطیل است قرص نانی هم اگر داشت به سائل بخشید چه کمالی است که در علم و عمل تکمیل است گفت بابـاش: فـدای تو و تـرتـیل شـبت که خدا مستمع هر شب این ترتیل است جـان پـیـغـمـبــر اکـرم نـرود بیاذنـش این ردایی است که در کسوت عزرائیل است دین شیعه ز سیاست که جدا نیست، یقین هرکه با فاطمه شد، دشمن اسرائیل است میرسد منتقـم حضرت زهـرا، مهـدی کیست مشتاق شهادت که کند هم عهدی میرسـد از حــرم سـلـسـلـۀ کـوثــرهـا وصـف نـورانیِ منـصـوره ز بالاترها آسمانی تر از این نـور، خدا خلق نکرد فاطمه مادر خـورشید و مَه و اخـتـرها فـاطـمه مـادر مجـمـوع امـامـان مبـین اوست سـر سلـسلۀ نـوریِ پـیـغـمـبرها سیزده آینه یک حضرت خورشید در آن سیزده آیه و یک سوره، همه محشرها خالقـش فـاطـمه را زهـرۀ زهـرا نامید تا درخشد شب و روز از حرم حیدرها اوست بازوی علی، روح دو پهلوی نبی مادر خوب حسین و حـسن و دخـترها یک تـنه اوست عـلـمدار همه دین خـدا یک تـنه هـست حـریف هـمۀ لشگـرها حکم او حکم خدا، طاعت زهرا واجب بر هـمه سید و سالار و همه سـرورها چون به محشر بگذارد قدم، از هیبت او شود اعـلام سراسـر همه پائـین، سرها مــادران شـهــدا طـاعـتِ او را دارنـد بـنویـسـیـم که تـبـریک به این مـادرها روز میلاد خـمـینی است گواهی دیگر دست زهـراست تـولای هـمه رهـبرها مادر حجب و عفاف است حجاب زهرا چـادر خاکیِ زهراست سر خـواهـرها بشکند دست اجانب که به معجر نرسد دست بـیـگـانه کـجا و حـرم مـعـجـرها بـگـذاریـد بـمــانـنـد اشــارات گــریــز من نگویم سخن از بزم مِی و لفظ کنیز
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
ما همه هـستـیم قـربانیِّ زهـرا و عـلی سـائـل الـطاف پـنـهـانیِّ زهـرا و عـلی بارها و بارها داده است بر دلهای ما جان تازه مـدح طـوفـانیِّ زهرا و علی زندگی را زهر بر، ضد ولایت میکنیم ما مـسلـمانهای ایرانیِّ زهـرا و عـلی چیست از این خوبتر، شد قلب ما وابسته بر شاخِ شمـشاد خـراسانیِّ زهـرا و عـلی آی مردم خشت خشتش هست فردوس آفرین هر کجا باشد ثـناخـوانیِّ زهـرا و علی کاش مشق عشق را گیریم یاد از سازگار یـا مـؤیّـد یا که انـسانیِّ زهـرا و عـلی هر که اینجا پیر گشته روزگارش بهتر است نوکر این خانواده، کهنه کارش بهتر است چـشم عـین الله روشن باد، زهـرا آمده دخـتری که مـادر بـابـاست دنـیـا آمـده جز خدایش کیست سر در آورد از شأن او آنکه مانـند خـدایش هـست یـکـتـا آمده جای هر ذکری بگو مستانه امشب: یا علی کور، چـشم دشـمنان، جانان مولا آمده بعد ازین دنیا پُر از مرد شهادت میشود قهـرمانِ دل به طـوفـانها زدنها آمده مریم عذرا، چو پروانه بگردد دور او مادری که هست هر طفلش مسیحا آمده آمد آن که قدرت حق را نمایان میکند بوی این گل، کل دنیا را گلستان میکند این زمین اصلاً کجا و شأن بانوی علی آمـده دنـیـا بــرای دیــدن روی عــلــی فـاطمه یا فـاطـمه یا فـاطـمه یا فاطـمه جان تازه میدهد بر زور و بازوی علی او حماسه آفرین شد، بیزره، بیذوالفقار کرد غوغایی به پا، پهلو به پهلوی علی او مزارش ظاهراً مخفی است اما باطناً هست قبر فاطمه، هر جا دهد بوی علی وقت جان دادن میآید، فاطمه بالاسرش هر کسی که رفت حتی یک قدم سوی علی حق فقط زهراست که اینگونه مانده با علی شد شعارش لا امیـرالمومـنین الا علی آن که دارد دم به دم بر ما محبت فاطمه است آن که دارد بر عطا و جود عادت فاطمه است هر چه را میخواستیم اینجا مهیا دیدهایم آن که ما را مادرانه داد عزّت، فاطمه است راه بر جـایی ندارد بـندگی، بیفـاطمه تا ابد تنهاترین راه سعادت فاطمه است بیـشتر از بچههایش نیمه شبها یاد کرد از در و همسایهها، پس کوه رحمت فاطمه است شأن او از معجزه، خیلی فراتر بوده است آن که باشد فضهاش کوه کرامت فاطمه است هرکسی که میشود صاحب نفس با فاطمه است دم به دم ذکر لبش یا فاطمه یا فاطمه است فاطمه هم فاطمه هم مصطفی هم حیدر است فاطمه از هر چه میدانیم ازو، بالاتر است فاطمه نور است نه، نه، نورَ فوقَ کل نور فاطمه هم هل اتی، هم انّما هم کوثر است گر نمیگفـتند ختم الانـبـیا بر مصطفی مینوشتم فاطمه تنها زن پیغـمبر است معجزه جز این چه باشد با همان عمر کَمَش زینبی را تربیت کرده که از عالم سر است فـاطمه درس کـرم را داد یـاد مجـتـبی فاطمه الگوی ایثار حسین بیسر است کی به جز فرزند زهرا، در زمین کربلا کودک شش ماههاش را داده بیچون و چرا
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
شور برپا شده و عشق، به بار آمده است باز هـم رایـحۀ فـصل بهـار آمده است ماه، چون مُهر شده جانب منـبر رفـته سورۀ شـمس، به مهمانیِ کـوثـر رفته سیبِ معراج، به معراجِ زمین آمده است بر رکـابِ نـبـیالله، نـگـین آمـده است نور، از عرشِ زمین، سمت سماوات رسید روی دستان پـدر، مـادر سادات رسید بـین گـهـواره که صـدیـقۀ اطهـر باشد وقـت آن است که مـدّاح، پیـمـبر باشد دخـترم، محـشر کـبراست بدانـید همه سـایهاش بر سرِ دنـیـاست بدانـیـد همه راضیه، مرضیه، طوباست بدانید همه اصـلاً او امّابـیـهـاسـت بــدانـیـد هـمـه و نـوشـتـنـد کـه انــسـیـۀ حـورا بـاشـد او درخشید و خدا خواست که زهرا باشد نام او فتح مبین است که قـرآن فرمود شأن زهرای مرا سورۀ انسان فـرمود نـو رسیدهست ولی بوده از اول با من علّت خلق جهـان فـاطمه بـوده یا من؟ باغـبان بـودهام و فـاطـمه گـلـشن بوده فـاطمه، خـاصترین معجـزۀ من بوده بـهـتـرین مـادر دنـیـا که به دنـیـا آمـد عـشق، در هـیـبت مولا به تـمـاشا آمد عـلی از راه رسیـده به مبـارک بادش خاتم از دست درآورد و به زهرا دادش پَرِ گهـواره، عـقـیق علوی را دُر کرد اشک شوق، آینۀ چشم علی را پُر کرد عشق، فرضیه شده، مسأله را میجوید جبرئیل آمده، در گـوش نبی میگوید: نــور تـابـنــده بـه نــور ازلـی مـیآیـد چـقـدَر فـاطـمـۀ تـو بـه عـلـی مـیآیــد کعبه، مُحرِم شده و دور علی چرخیده در سـراپای عـلـی دست خـدا را دیـده روی دسـتــان یــدالله، خــدا تــابــیــده چون پیمبر به علی دُرِّ نجـف بخـشیده هـدیه انـگـار که از بـاغ جـنـانـش آمد مـدح صـدیـقـۀ کـبـری به زبـانـش آمد باز، مـدّاحیِ زهـراست، شنـیـدن دارد مدح، از جانب مولاست، شنیدن دارد او رسیدهست که افلاک، پُر از لبخند است نَفَس عرش، به یک نیمنگاهش بند است گر چه پیداست ولی جلوۀ مستـور شده فاطمه نورٌ علی نـورٌ عـلـی نـور شده او که قبل از همه امضای بلا را داده چـقـدَر غـصّـۀ شیـعـه به دلـش افـتـاده «شیعتی» گفت و مماتِ همه بیواهمه شد اینچنین بود که از روز ازل فاطمه شد سیـل میخـواستم و بارش نـمنـم آورد مثـنوی هـم جلوی مـدح شـما کم آورد
: امتیاز
|